کتاب کیم جی یونگ متولد 1982

کیم جی یونگ

اولین بار که فهمیدم هیچ ارزشی ندارم، روزهایی بود که برادر کوچیک ترم همیشه سهم بیشتری از غذا بهش می‌رسید و مادربزرگ فقط با اون مهربون بود و می‌خندید.

بعدها وقتی مدرسه می‌رفتم، بهم ثابت شد به جز کم ارزش بودن، دردسرسازهم هستم! هیچ وقت اون شبی که مجبور بودم تا دیروقت سرکلاس تقویتی بمونم رو یادم نمیره… نه اون شب و نه اون پسر …

اما این فقط من نبودم که این بی عدالتی ها رو میدید و با گوشت و خونش حس می‌کرد. خواهرم، مادرم، هم‌کلاسی‌هام و تک تک ز‌ن‌های جامعه‌ی کره پست، دردسرساز و بی ارزش بودند! منم یکی از اون‌ها…

من کیم جی یونگ هستم، متولد کره‌ی جنوبی، کشوری که آرزو و رویای خیلی از جوون‌های دیگست اما شما از دنیای سیاه اینجا خبر دارید؟ کشوری که پر از زرق و برق و رنگه، چیزی جز سیاهی برای من نداشت…

حتی وقتی بالاخره کار پیدا کردم و مستقل شدم هم هیچ چیز بهتر نشد، هیچ چیز! اما داستان من از وسط دوران تیره‌ی کره، هنوز تموم نشده! من حرف‌های زیادی برای گفتن دارم من کارهای زیادی دارم که بکنم…